دلم برای خانه پدری تنگ شده ....

ساخت وبلاگ
چند سالیه که تنها زندگی میکنم . فکر میکردم به مرور زمان عادت می کنم و دلتنگیام کمتر میشه که البته تو سالای اخیر کمتر هم شد ولی حالا احساس شدید دلتنگی دارم . دلم مدام هوای خونه ی پدری رو می کنه . انگار که دلم پر میزنه برای روزهای خوب بچگی . اون موقع فکر میکردم بزرگ شدن برای بقیه اتفاق میفته و من قراره همون جوری بمونم . وقتی کمی بزرگ تر شدم گفتم خب پس منم مثل بقیه ام . اما هیچ وقت فکر نمیکردم انقدر سریع اتفاق بیفته . سالها مثل برق و باد گذشت و خاطره ها توی ذهنم دور و دورتر شد اما همونطور تازه موند . دلتنگ مادربزرگم . خیلی وقته که نیست ولی امشب دلتنگشم ...

امروز صبح از خونه ی بابا اینا اومدم خونه ی خودم . پرواز فوق العاده سخت و مزخرفی داشتم و حالم بد شد . تمام ظهر رو خوابیدم اما حال بدم برای پرواز نبود . خودم هم می دونستم ....

روزای تابستون دارن می گذرن ...فصلی که ازش متنفرم 

دوس دارم هرچه زودتر تموم شه و برسیم به پاییز قشنگ !

+ نوشته شده توسط raha در سه شنبه سیزدهم تیر ۱۳۹۶ و ساعت 2:14 |
عشقی مانده بر دستمان...
ما را در سایت عشقی مانده بر دستمان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : gratiss بازدید : 189 تاريخ : سه شنبه 13 تير 1396 ساعت: 5:13